سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غایت خرد، اعتراف به نادانی است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :16
بازدید دیروز :10
کل بازدید :25027
تعداد کل یاداشته ها : 53
103/2/20
2:46 ع
موسیقی

آه از آن چهره بازی که داشت

چشم سبز روشن نازی که داشت

کرد کم کم با نگاهی بنده ام

بر لبان آورد در غم خنده ام

در تب افسردگی شادیم داد

در دل ویرانه آبادیم داد

گه بمن میدوخت چشم مست خویش

می نهادم روی زانو دست خویش

یعنی ای ارباب ! میخواهم منت

دوست میدارم ،جهم بر دامنت

گر دمی بر زانویت چنبر زنم

سر بعرش کبریائی بر زنم

هست آنجا آروزی خفتنم

گرد اندوه تو بادم رفتنم

این کتاب کهنه را بر هم گذار

گاه بر زخم دلی مرهم گذار

من گل ناز توام ، نازم بکش

ناز اینگونه بر احوالم بکش

این دو جام جان نما را کم مگیر

ذره ای کمتر ز جام جم مگیر

بین چو فرزندان مرا در بند خویش

دوستم میدار چون فرزند خویش

من یکی پیش تو ، فرزندان یکی

کم نیم در عشق زانها اندکی

بلکه زانها بیش میخواهم ترا

روز و شب در پیش میخواهم ترا

دیده ای پارینه در سرمای سخت

کز هوا میریخت برفی لخت لخت

چون که بی هنگام ماندی در چمن

در کنار یاس گشتی یاسمن

هر زمان لرزنده چون دندان تو

با تو من بودم ، نه فرزندان تو

می جهیدم نرم روی دوشهات

نرم نرمک می جویدم گوشهات

می کشیدم دامنت زی لانه ات

زانکه می لرزاند سرما چانه ات

گه بخشمم دور میانداختی

گاه بر این مهر ، دلی می باختی

می فشردی شعر گویان در برم

که تو گر فرماندهی ، فرمانبرم

چشم وا کن سبزی چشمم ببین

سبزی چشمان چون یشمم ببین

گونه هایم بین که چون غارتگرند

امر معروفند ، نهی منکرند

از بدیها خانه روبی می کنند

وصف نیکوئی و خوبی می کنند

گرچه زیبای است سر تا پای من

چشم من ، زیبای بی همتای من

هر چه دل جوید ز چشمم چینه کن

تاش بینی رو در این آیینه کن

رنگ آن موی شکن در شکنش

وان نگاه جادوی بنیان کنش

آن دو چشم عاشق آبیش بین

آن پریده رنگ مهتابیش بین

دامن پرچین لب تا زانویش

پیکر در خورد نام بانویش

آن کتابش ، آن دبیرش ، ان تنش

آن سراپای به عشق آبستنش

آن بتان شوخ پیغام آورش

آن جوان عاشق نام آورش

جز ز چشم من کجا یابی نشان

زین جهان دورتر از کهکشان ؟

من کیم ؟ گنج تو و گنجور تو

چهره ی نزدیک عمر دور تو

بر سر آن زانوان را هم بده

فرصت این عیش کوتاهم بده