اگر پنهان بود پیدا من آن پیدای پنهانم
و گر نادان بود دانا ، من آن دانای نادانم
همای گلشن قدسم نه صید دانه و دامم
تذرو باغ فردوسم ، نه مرغ این گلستانم
من آن هشیار سرمستم ، که نبود بی قدح دستم
نگویم نیستم ، هستم ، بلی هم این و هم آنم
سراندازی سرافرازم تهی دستی جهان بازم
سبکباری گران سیرم ، سبک روحی گرانجانم
سپهر مهر را ماهم ، جهان عشق را شاهم
بتانرا آستین بوسم ، مغان را آفرین خوانم
چو خضرم زنده دل زیرا که عشقست آب حیوانم
چو نوحم نوحه گر زانرو که در چشمست طوفانم
بهر دردی که درمانم همان دردم دوا باشد
که هم درمان من دردست و هم دردست درمانم
منم هم چشم و هم طوفان که طوفانست در چشمم
منم هم جان و هم جانان که جانانست در جانم
برو از کفر و دین بگذر مرا از کفر و دین مشمر
که هم ایمان من کفر است و هم کفرست ایمانم
که میگوید که از جمعی پریشان میشود خواجو
مرا جمعیت آن وقتست کز جمعی پریشانم