اقرار باید کرد حزن انگیزم امشب
من از تمام فصلها...پاییزم امشب
با ذره بین باید نگاهم کرد.زیرا
چیزی شبیه ذره ای ناچیزم امشب
بگذار تا روشن بگویم مثل دریا
آشفته حالم.از جنون لبریزم امشب
با دوست و دشمن ندارم هیچ کاری
از سایه ی خود نیز می پرهیزم امشب
حس میکنم مانند تندیسی ترک پوش
با یک تلنگربر زمین می ریزم امشب
تا صبح فردا را ببینم از دل خاک
باید شبیه دانه ها برخیزم امشب...
خـــــــــــــــــــدایا یاریم کن
اگر چیزی شکستم دل نباشــــــــــد ......
در میکده ام : چون من بسی اینجا هست
می حاضر و من نبرده ام سویش دست
باید امشب ببوسم این ساقی را
اکنون گویم که نیستم بیخود و مست
در میکده ام
دگر کسی اینجا نیست
واندر جامم دگر نمی صهبا نیست
مجروحم و مستم و عسس می بردم
مردی ، مددی ، اهل دلی ، آیا نیست ؟
قلب من خاکستر می شود
اگر تو فریادم را نشنوی
آفتاب من غروب می کند
اگر تو بر من نتابی
پرواز کن ، آ شیانه ات خالیست
نگاه لرزان من ترا می جوید
من ..................