دوست داشتن اولیای خداوند متعال، واجب است . همچنین، دشمنی با دشمنان خدا و بیزاری از آنان وپیشوایانشان، واجب است . [امام رضا علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :2
کل بازدید :26512
تعداد کل یاداشته ها : 53
03/11/30
12:40 ص
موسیقی
چشمان من
شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشمان من است
به چشمهای من نگاه کن
چشم اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت





  
  

زمن دوستی خواست شعری و گفتم
چه خیزد ز طبعی که افسرده باشد
کجا دلپذیر افتد آن نغمه کاید
برون از درونی که آزرده باشد
چو می جوئی آهنگ مهر از دهانی
که صد مشت قهر از جهان خورده باشد
همی محنت افزاید آوای آن دل
که عمری بحسرت بسر برده باشد
ز یک بیت تا صد هزار آنچه گوید
غم و درد دیرینه بشمرده باشد
کجا بزم جانرا رسد روشنائی


ز شمعی که از باد غم مرده باشد
مرا خاطر اکنون بدان غنچه ماند
که بشکفته در باغ پژمرده باشد
در آئینه ی دل مرا تیره گردی
نشسته است و دیریست نسترده باشد
بسختی زهی زی عدم می سپارم
کسی چون من این راه نسپرده باشد
بدین خسته جانی و بد روزگاری

همان به که با حال خویشم گذاری




  
  
تو به من خندیدی و نمی دانستی من
به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان ازپی من تند دوید
سیب را دست تو دید ،
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
‌و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا
باغچه کوچک ما سیب نداشت

,, اما تو نمیدانستی
من به تو خندیدم
چون که می دانستم تو
به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و تو نمیدانستی که باغبان همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت بروم
چون که نمی خواست به خاطر سپرد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض نگاه تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چه می شد اگر
باغچه کوچک ما سیب نداشت








  
  
<   <<   11