سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسد چون کم بود ، تن درست و بى غم بود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :29
بازدید دیروز :3
کل بازدید :26013
تعداد کل یاداشته ها : 53
103/9/4
5:43 ع
موسیقی

چندان که گفتم غم با طبیبان

درمان نکردند مسکین غریبان

یارب امان ده تا باز بینند

چشم محبان ، روی حبیبان

ما درد پنهان با یار گفتیم

نتوان نهفتن ، درد از طبیبان

ای منعم ، آخر بر خوان وصلت

تا چند باشیم از بی نصیبان

درج محبت ، بر مهر خود نیست

یارب مبادا ، کام رقیبان

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگری با تو نخواهندنوشت

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش

هر کسی ان درود عاقبت کار که کشت

همه کس طالب یارند ، چه هشیار چه مست

همه جا خانه ی عشق است ، چه مسجد چه کنشت

سر تسلیم من و خشت در میکده ها

مدعی گر نکند فهم سخن ، گو سر و خشت

نا امیدم مکن از سابقه ی لطف ازل

تو پس پرده چه دانی ، که خوب است وچه زشت

نه من از خلوت تقوی به در افتادم و بس

پدرم نیز بهشت ابد ، از دست بهشت

حافظا روز اجل ، گر به کف آری جامی

یک سر ، از کوی خرابات برندت به بهشت


  
  

خسته شدم بسکه دلم

دنبال یک بهونه گشت

بسکه ترانه خوندم و برگ زمونه برنگشت

بازم کلاغ قصه ها رفت و به خونه اش نرسید

یکه سوار عاشقو هیچکی تو ایینه ها ندید

حادثه عزیزمن تنها تو موندنی شدی

بین همه ترانه هام تنها تو خوندنی شدی

دستای سردمو بگیر سقف ما دیوار نداره

یه روز تو قحطی غزل دنیا مارو کم میاره

من اخرین رهگذرم تو این خیابون بلند

دیر اومدم که زود برم دل به صدای من نبند

یه روز تو ی برق چشات خورشیدو پیدا میکنم

در شب تار و سوت و کور به ارزوی من نخند

خسته شدم بسکه دلم

دنبال یک بهونه گشت

بسکه ترانه خوندم و برگ زمونه برنگشت

بازم کلاغ قصه ها رفت و به خونه اش نرسید

یکه سوار عاشقو هیچکی تو ایینه ها ندید

حادثه عزیزمن تنها تو موندنی شدی

بین همه ترانه هام تنها تو خوندنی شدی

دستای سردمو بگیر سقف ما دیوار نداره

یه روز تو قحطی غزل دنیا مارو کم میاره

شعر ترانه ی بسیار زیبا از سیاوش  قمیشیه

خیلی وقت بود دنبال این ترانه بودم خیلی قشنگه دوست دارم همه بخونن


  
  

عصرما عصر فریبه عصر اسمای غریبه

عصر پژمردن گلها ، چترای سیاه توبارون

شهر ما سرش شلوغه وعده هاش همه دروغه

اسموناش پر دوده ، قلب عاشقا ش جوونه

کاش تو قحطی شقایق

بشینیم توی یه قایق

بزنیم دلو به دریا

منو تو تنهای تنها

خونه هامون پر نرده

پشت هر پنجره پرده

قفسا پر پرنده

لبای بدون خنده

چشما خونه سواله

مهربون شدن محاله

نه برای عشق میلی

نه کسی بفکرلیلی

کاش تو قحطی شقایق

بزنیم دلو به دریا

منو تو تنهای تنها

اونقده میریم که ساحل

از من و تو بشه غافل

قایقو باهم میرونیم

اونجا تا ابد میمونیم

جایی که نه اسمونش

نه صدای مردمونش

نه غمش نه جنب و جوشش

نه گلای گل فروشش

مثل اینجا آهنی نیست

پس بدون یادت بمونه

کسی هم اینو ندونه

زنده بودیم اگه فردا

وعده ی ما لب دریا

 

 


  
  

بر آنی که غم بر دل من گماری

من از غم نترسم ، بیا تا چه داری

ننالم زغم ، گر چه بسیار باشد

ولیکن بنالم ز بی غمگساری

بسوگند گفتی که خونت بریزیم

ز سوگند بگذر بقول استواری

عجب میگذارد دل پر فریبت

که زنده مرا در جهان میگذاری


89/3/30::: 9:48 ص
نظر()
  
  

به بستر افتم و مردن کنم بهانه ی خویش

                            بدین بهانه مگر آرمت به خانه ی خویش

==================================

خوشا ایام طفلی ،  کاندرآن عهد

                            همه کاری مجاز و دلپذیر است

اگر خندی و گر گریی بهر حال

                            متاعت را خریدار کثیر اســـــت

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++

بازی زلف تو امشب بسر شانه ز چیست ؟

خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز جیست ؟

گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی

الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست ؟

هر کسی از لب لعلت سخنی می گوید

چون ندیدست کسی اینهمه افسانه ز چیست ؟

حالت سوخته را سوخته دل داند و بس

شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست ؟

دوش در میکده حسرت زده میگردیدم

پیر پرسید که این گریه ی مستانه ز چیست ؟

گفتم ار هست در این خانه کسی باز نمای

ور کسی نیست بنا کردن این خانه ز چیست ؟

 


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >