سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا ایمان را واجب کرد براى پاکى از شرک ورزیدن ، و نماز را براى پرهیز از خود بزرگ دیدن ، و زکات را تا موجب رسیدن روزى شود ، و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد ، و حج را براى نزدیک شدن دینداران ، و جهاد را براى ارجمندى اسلام و مسلمانان ، و امر به معروف را براى اصلاح کار همگان ، و نهى از منکر را براى بازداشتن بیخردان ، و پیوند با خویشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان ، و قصاص را تا خون ریخته نشود ، و برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نماید ، و ترک میخوارگى را تا خرد برجاى ماند ، و دورى از دزدى را تا پاکدامنى از دست نشود ، و زنا را وانهادن تا نسب نیالاید ، و غلامبارگى را ترک کردن تا نژاد فراوان گردد ، و گواهى دادنها را بر حقوق واجب فرمود تا حقوق انکار شده استیفا شود ، و دروغ نگفتن را ، تا راستگویى حرمت یابد ، و سلام کردن را تا از ترس ایمنى آرد ، و امامت را تا نظام امت پایدار باشد ، و فرمانبردارى را تا امام در دیده‏ها بزرگ نماید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :22
بازدید دیروز :31
کل بازدید :27055
تعداد کل یاداشته ها : 53
04/4/11
8:21 ص
موسیقی

نیست کاری بشما مردم فرزانه مرا

واگذارید دمی با دل دیوانه مرا

خودپرستی زشما دوست پرستی از من

غم جان است شما را غم جانانه مرا

کاش در آتش حسرت بگدازد چون شمع

آنکه در آتش غم سوخت چو پروانه مرا

یاد ان شب که بدیوانگیم قهقهه زد

ریخت آن سلسله ی زلف چو بر شانه مرا

گر نگشتی بمراد دلم ای چرخ مگرد

بی نیاز از تو کند گردش پیمانه مرا

عاقلان عیب من از باده پرستی مکنید

عالمی هست در این گوشه ی میخانه مرا

مستم ای رهرو هشیاز ز خاکم بردار

یا بمیخانه رسان یا بدر خانه مرا

 


  
  

با شکستنت شکستم

عاشقم ، عاشقو خسته ام

پای توموندم و ساختم

دل به هیچ کسی نبستم

هم به عشقت هم به عشقم

قسم دروغ نخوردم

بازی برده رو باختم

بتو باختم و نبردم

وقت گریه هات دلمرو به شبو شعله کشیدم

حقمو دادی و رفتی

من به هیچی نرسیدم

خیلی سخته ، دل بریدن

خیلی ساده است ، دل شکستن

سخته عاشقونه مردن

دل به هیچکسی نبستن

چه عذابیه که امروز

ترو دارم و ندارم

موندی تا ابد تو قلبم

اما رفتی از کنارم

 


  
  
چرا کسیکه یه نفر رو میکشه قاتله ولی نویسنده ای که با نوک قلم موج خون راه میندازه ...........
  
  

پای افزونتر خورد ، هر کس بود هشیارتر

سنگ اید بیشتر ، بر شاخه ی پربارت

ساختن با نامرادی را ، چو من باید کسی

تا بخود آسان بگیرد هر قدر دشــــوارتر

سنگ ساحل شو ، متاب از سیلی امواج روی

تاب رنجش بیشتر ، هر کو بود پادارتر

ای گل رعنا ، به حسن عاریت چندین مناز

باش تا از خار پای خویش گردی خوارتر

کینه توزی ، تَیره دارد دیده ی جان حسود

کز شب تارش ، نماید صبح روشن تارتر

باده ی جام صفا نازم ، که از یک جرعه اش

میشود بی خویشتن ، هر دل بود هشیارتر

شعر ما گر شاهکاری نیست در کار سخن

آخر ای بیمایه هستیم از تو خوش گفتارتر

دوستدارانرا چه پیش آید که در روز نیاز

آمدند از دشمن خونخوار هم خونخوارتر

از امیر این نکته دلپسند آمد که گفت

نیست حال هیچکس ، از حال دانا زارتر َ

 

این مطالب رو برای و بخاطر دوستی نوشتم که خوبه و هر چی میگی نه نداره ولی عمل نمیکنه

زندگی زیباست ما انسانها یه خورده آب رو گل میکنیم ، یه خورده همدیگه رو اذیت میکنیم

یا از روی آگاهی یا ناآگاهی ولی

سنگ ساحل شو ، متاب از سیلی امواج روی

تاب رنجش بیشتر ، هر کو بود پادارتر

سعی کنیم سخت نگیریم

 


  
  

هر گز نیابی در جهان ، تنهای تنهائی چو من

                        سیلی خور دست زمان ، افتاده از پائی چو من

در در ره افسانه ای از خویشتن بیگانه ای

                        شوریده سر دیوانه ای ، در بند رویائی چو من

بازیچه ی دست دلی ، سر در هوا ، پادرگلی

                         گم کرده راهی غافلی ، دروای دروائی چون من

سرگشته در راه طلب ، جویای مقصد روز و شب

                          فرسوده جان از تاب و تب ، غرق تمنائی چو من

از آرزوها دل گسل ، پای خردمانده بگل

                          از خام کاریهای دل ، ناپخته سودائی چو من

ای رهنمای هرزه پو ، نا پارسای فتنه جو

                           آخر چه میخواهی بگو ، از مست شیدائی چو من

از راز هستی باخبر ، هر گز نشد عقل بشر

                           بگذار پندار و گذر ، داری اگر رائی چو من


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >